دوران تحول (بخش نهم - عاقبت نفاق)
حاجی احمد کسمائی بعد از تسلیم شدن به دولت وثوق الدوله به شرحی که قبلا اشاره شد خوابهای خوشی درباره آینده اش می دید و انتظار آن را داشت که به سبب خدماتی که برای دولت انجام داده مورد نوازش قرار خواهد گرفت , به وی وعده داده شده بود که حکومت فومنات به او سپرده می شود و کار و بارش در آینده نزدیک رونقی به سزا خواهد گرفت . در حقیقت انتظار خیلی بی جایی هم نبود زیرا وجودش در کسما با یک عده از بستگان مسلح که آشنا به همه ی نقاط سوق الجیشی اند باعث هجرت میرزا به لاهیجان شده و به انفجار جنگل از داخل صحه گذاشته بود لیکن این خواب خوش هرگز تعبیر صحیحی به دنبال نداشت چون به عکس انتظارش مورد بی اعتنایی واقع شد و ضرغام السلطنه طالش به اشاره انگلیسیها به حکومت فومنات منصوب گردید و آنکه هیچ به حساب نیامد شخص حاجی احمد کسمایی بود , به این هم اکتفا نشد و به مجرد اینکه اردوی میرزا به آن طرف آب سفیدرود رسید نامبرده را گرفته زندانی نمودند و تمام افرادش را خلع سلاح و خود وی را در معرض اهانت و بازجویی قرار دادند حتی در زندان با وی رفتار غیر انسانی معمول گشت از جمله اینکه هر وقت برای رفع عطش آب می طلبید به وی آب شور یا ماهی شور یا چیزهای نفرت انگیز می دادند و وعده فرمانروا شدن را به رخش می کشیدند و اشعاری را که به زبان محلی سروده شده و توام با سرزنش و اهانت بود برایش می خواندند . حاجی از اینکه می دید آن همه اعتبار گذشته یکباره دود شده و به هوا رفته است بسیار ناراحت و نادم و پشیمان به نظر می رسید اما تیر از کمان به در رفته و چاره ای جز صبر و شکیبایی نداشت . حاجی احمد کسمایی در اواخر عمر نابینا شد و در نهایت فقر می زیست حتی تلاشهای پیگیرش به منظور دریافت وجه توتون های تحویل شده به شیخ احمد سیگاری به جایی نرسید . عاقبت با یک دنیا حسرت زندگی را بدرود گفت و با وضعی اسف آور و دردناک دیده از جهان فروبست .
حاجی احمد کسمائی بعد از تسلیم شدن به دولت وثوق الدوله به شرحی که قبلا اشاره شد خوابهای خوشی درباره آینده اش می دید و انتظار آن را داشت که به سبب خدماتی که برای دولت انجام داده مورد نوازش قرار خواهد گرفت , به وی وعده داده شده بود که حکومت فومنات به او سپرده می شود و کار و بارش در آینده نزدیک رونقی به سزا خواهد گرفت . در حقیقت انتظار خیلی بی جایی هم نبود زیرا وجودش در کسما با یک عده از بستگان مسلح که آشنا به همه ی نقاط سوق الجیشی اند باعث هجرت میرزا به لاهیجان شده و به انفجار جنگل از داخل صحه گذاشته بود لیکن این خواب خوش هرگز تعبیر صحیحی به دنبال نداشت چون به عکس انتظارش مورد بی اعتنایی واقع شد و ضرغام السلطنه طالش به اشاره انگلیسیها به حکومت فومنات منصوب گردید و آنکه هیچ به حساب نیامد شخص حاجی احمد کسمایی بود , به این هم اکتفا نشد و به مجرد اینکه اردوی میرزا به آن طرف آب سفیدرود رسید نامبرده را گرفته زندانی نمودند و تمام افرادش را خلع سلاح و خود وی را در معرض اهانت و بازجویی قرار دادند حتی در زندان با وی رفتار غیر انسانی معمول گشت از جمله اینکه هر وقت برای رفع عطش آب می طلبید به وی آب شور یا ماهی شور یا چیزهای نفرت انگیز می دادند و وعده فرمانروا شدن را به رخش می کشیدند و اشعاری را که به زبان محلی سروده شده و توام با سرزنش و اهانت بود برایش می خواندند . حاجی از اینکه می دید آن همه اعتبار گذشته یکباره دود شده و به هوا رفته است بسیار ناراحت و نادم و پشیمان به نظر می رسید اما تیر از کمان به در رفته و چاره ای جز صبر و شکیبایی نداشت . حاجی احمد کسمایی در اواخر عمر نابینا شد و در نهایت فقر می زیست حتی تلاشهای پیگیرش به منظور دریافت وجه توتون های تحویل شده به شیخ احمد سیگاری به جایی نرسید . عاقبت با یک دنیا حسرت زندگی را بدرود گفت و با وضعی اسف آور و دردناک دیده از جهان فروبست .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر