دوران تحول (بخش هفتم - سردار معظم خراسانی)
عبد الحسین تیمور تاش معروف به ((سردار معظم خراسانی)) که در حکومت وثوق الدوله ماموریت گیلان یافت مردی بود بیرحم و فاسد و خود خواه که بواسطه شرب مداوم , اغلب از حال طبیعی خارج بود . تصادفا تمام دوران ماموریتش در گیلان مقارن با زمانی بود که جنگل در خمودگی و کاهش قدرت به سر می برد و لذا موقعیت مناسبی بدستش رسید که آنچه می تواند از اذیت و آزار خلق کوتاهی ننماید و رئیس دولت وقت را از اعمال خشن و شقاوت آمیز و کارهائی که از روی هوای نفس به آنها دست می یازید راضی و خشنود سازد . زارع و دهقان گیلانی را که از دهات دور دست به رشت می آمدند که با فروش محصول خویش مایحتاج زندگی شان را تهیه کنند دستگیر نموده به نام انتساب به جنگل زندانی می ساخت و انواع و اقسام عقوبت و زجر را درباره شان روا می داشت . معروف است که زارعی از ده به رشت آمده بود تا لباس دامادی بخرد که بر حسب اتفاق دچار مامورین این سردار بیرحم می شود و او را به نام جنگلی گرفته و چند روز بعد اعدامش کردند , زارع بدبخت هر چه فریاد می کرد که جنگلی نیست تلاشش به جایی نرسید . از قول ظهیر همایون معاون وقت فرمانداری رشت نقل شده که روزی تیمور تاش مرا خواست و گفت دستور داده ام چند نفر را امروز اعدام کنند و با دست خود اشاره به صورتی که روی میزش گسترده شده بود نمود من گفتم اینها چکاره اند و اسامیشان چیست , فورا قلم قرمز را برداشت و در کنار چند اسم علامت گذاشت , علامت مزبور غالبا درباره کسانی معمول می گشت که اسامی ایرانی داشته اند مانند : جمشید - رستم - اسفندیار - بهرام و امثال آن . سردار معظم در 16 رمضان 1298 ضمن صدور بیانیه ای حکومت نظامی را ابقا کرد و به مردم گیلان گفت که چون زمام امور مملکت به کف کفایت الیق رجال سیاسی ایران (وثوق الدوله) واگذار شده است همه باید شکرگذاری کنند و او را مظهر قدرت دولت بشناسند .
عبد الحسین تیمور تاش معروف به ((سردار معظم خراسانی)) که در حکومت وثوق الدوله ماموریت گیلان یافت مردی بود بیرحم و فاسد و خود خواه که بواسطه شرب مداوم , اغلب از حال طبیعی خارج بود . تصادفا تمام دوران ماموریتش در گیلان مقارن با زمانی بود که جنگل در خمودگی و کاهش قدرت به سر می برد و لذا موقعیت مناسبی بدستش رسید که آنچه می تواند از اذیت و آزار خلق کوتاهی ننماید و رئیس دولت وقت را از اعمال خشن و شقاوت آمیز و کارهائی که از روی هوای نفس به آنها دست می یازید راضی و خشنود سازد . زارع و دهقان گیلانی را که از دهات دور دست به رشت می آمدند که با فروش محصول خویش مایحتاج زندگی شان را تهیه کنند دستگیر نموده به نام انتساب به جنگل زندانی می ساخت و انواع و اقسام عقوبت و زجر را درباره شان روا می داشت . معروف است که زارعی از ده به رشت آمده بود تا لباس دامادی بخرد که بر حسب اتفاق دچار مامورین این سردار بیرحم می شود و او را به نام جنگلی گرفته و چند روز بعد اعدامش کردند , زارع بدبخت هر چه فریاد می کرد که جنگلی نیست تلاشش به جایی نرسید . از قول ظهیر همایون معاون وقت فرمانداری رشت نقل شده که روزی تیمور تاش مرا خواست و گفت دستور داده ام چند نفر را امروز اعدام کنند و با دست خود اشاره به صورتی که روی میزش گسترده شده بود نمود من گفتم اینها چکاره اند و اسامیشان چیست , فورا قلم قرمز را برداشت و در کنار چند اسم علامت گذاشت , علامت مزبور غالبا درباره کسانی معمول می گشت که اسامی ایرانی داشته اند مانند : جمشید - رستم - اسفندیار - بهرام و امثال آن . سردار معظم در 16 رمضان 1298 ضمن صدور بیانیه ای حکومت نظامی را ابقا کرد و به مردم گیلان گفت که چون زمام امور مملکت به کف کفایت الیق رجال سیاسی ایران (وثوق الدوله) واگذار شده است همه باید شکرگذاری کنند و او را مظهر قدرت دولت بشناسند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر