شروع بحران 
پیدا بود که این تعادل نمی تواند دوام بیابد و آنها که شامه قوی تری داشتند منتظر حادثه ای بودند که تکلیف قوای دولت را با عوامل انقلاب روشن کند . این انتظار دیری نپائید ; ضمن یکی از میتینگ ها , هنگامی که احسان الله خان سخن می گفت و نوبت زنده باد و مرده باد رسید , قزاقهائی که در میدان حضور داشتند به نام شاه هورا کشیدند و همین جرقه بشکه باروت را منفجر ساخت . احسان الله خان خشمگین خود را به فرمانده قزاق رسانید و از وی بازخواست کرد , اما در جواب فقط لبخند استهزاء آمیزی تحویل گرفت و موقعی که از فرط هیجان دست دراز کرد تا یقه صاحب منصب قزاق را بگیرد ناگهان خود را در میان لوله های تفنگ محصور دید . ناچار دستش را پائین انداخت و با همان حالت خشم و التهاب به جلسه کمیته انقلاب رفت و موضوع را عنوان کرد . میرزا روی صندلی ریاست کمیته نشسته بود و در حالی که با نوک انگشت ریش بلند خود را لمس می کرد به سخنان تند ومهیج احسان الله خان گوش می داد . خونسردی میرزا احسان الله خان را از کوره به در کرد و موجب شد که گناه این ماجرا و حوادثی مثل آن را علنا متوجه میرزا کند که انقلاب را به نظر مسامحه و تردید می نگرد و محافظه کاری او به دشمنان انقلاب جسارت و تجری می بخشد . میرزا از خود دفاع نکرد و به این سخن اکتفا کرد که او تسلیم رای و نظر کمیته است و هر طور کمیته تصمیم بگیرد , اقدام خواهد کرد . کمیته بعد از مشاوره مختصری نظر داد که چون عنقریب فرمان حرکت به طرف تهران صادر می شود و به وجود قزاقها احتیاج است نباید آنها را رنجانید و بهتر است موضوع میتینگ به سکوت برگزار شود . اما موضوع به این سادگی خاتمه پیدا نکرد و فرماندهی قوای قزاق برای کمیته انقلاب پیغام فرستاد که چون مرکز هنوز اشغال نشده و حکومت مشروطه سلطنتی به قدرت قانونی خود باقیست , فرماندهان و افراد قزاق ناگزیر از اجرای فرامین مرکز هستند و نمی توانند به تصمیمات کمیته انقلاب یا مرجع دیگری ترتیب اثر بدهند . 

هیچ نظری موجود نیست: