دوران تحول (بخش دهم - قسمت پایانی)


آنچه از زبان ديگران نيز شنيده شده به اين جملات خلاصه مي شوند كه همه جا تعقيب بود و محروميت و فقدان خواربار و نبودن فرصت استراحت و بيم غافلگير شدن به دست دشمن . آنها بالاخره خود را به نقاطي كه از آنجا مهاجرت شروع شده بود رسانيدند در حالي كه نمي دانستند چه به روزگار كمك كنندگانشان رسيده فقط يك واقعه را در بين راه شنيدند و آن اينكه قزاقها خانه اميرخان را آتش زده اند . از توجه به صدمات وارده به ميرزا و اتباعش اين نكته مسلم مي شود كه تحمل جميع اين مصائب به خاطر عدم رضايت به تسليم بوده است چون ميرزا مطلقا به زندگي بعد از تسليمش كوچكترين اميدي نداشت و باورش نمي شد كه ممكن است رفتاري نظير آنچه با دكتر حشمت شده در انتظارش نباشد و لذا حق داشت اصلا به واژه تسليم فكر نكند چون رسوخ اين مفهوم در مغزش به معني انتحار و خيانت به هدف بود از طرفي اضطراب و نداشتن مجال استراحت و حركت دائم به منظور خروج از حلقه محاصره از توانايي دفاعيش مي كاست و ضعف و بي طاقتي را رفته رفته به وجودش مستولي مي ساخت لاجرم براي رهايي از اين گرداب تصميم به بازگشت گرفت و توانست با تحمل شدايد بسيار سرانجام از آب سفيد رود بگذرد و خود را به نقاط امن يعني به همان جا كه مهاجرت آغاز شده بود برساند . استماع اين خبر كه دو تن از يارانش زنده اند و به جنگلهاي فومنات برگشته اند وي را قرين خرسندي ساخت و لذا با عجله به سوي احسان الله خان و خالو قربان شتافت . ياران دل شكسته و رنج ديدگان فرسوده از ديدار هم شاد شدند و يكديگر را در آغوش محبت فشردند و در عزاي همقطاران شهيدشان مدتها گريستند . افراد فراري كه به بيغوله ها پناه برده و يا متواري شده بودند با شنيدن آوازه مجدد جنگل براي چندمين بار گرد آمده به دوستان قديميشان پيوستند . ديگر قرق شكسته و فومنات از وجود عناصر مخل و مضر پاك شده , اتباع حاجي احمد كسمائي خلع سلاح گرديده و خود حاجي احمد در زندان دولتي به سر مي برد . تنها احمد آذري پيشكار دارائي گيلان كه كفالت فرمانداري ايالتي را بعد از سردار معظم يدك مي كشيد با جنگلي ها تماس جنگي داشت . پيشكار سابق دارائي ((رضا افشار)) با وجوه ربوده شده از صندوق جنگل در تهران به داد و ستد اشتغال داشت و معامله يك قطعه زمين وسيع در سه راه شاه تهران منافع بي شماري را از اين كسب پر بركت به وي ارزاني داشته بود . تجمع مجدد جنگلي ها شعله نبردهاي تازه تري را برافروخت و در سار و تتف رود و توسه كله و كيش دره جنگهاي خونين جريان داشت .

هیچ نظری موجود نیست: