فراز و نشیب جنگل (بخش پنجم)
جنگ آغاز شد و چندین ساعت به طول کشید و عده ای از طرفین به خاک و خون در غلطیدند . جنگلی ها که آزادی عمل بیشتری داشتند بازار را محاصره و آن را به آتش کشیدند ; اردوی مفاخر به یک موقعیت وخیم گرفتار شد و بعد از چند ساعت مقاومت بی نتیجه مجبور به تسلیم گردیدند. مفاخر بعد از پایان جنگ و اسارت خود التماس نمود به او اذیت و آزاری نرسانند و وی را نزد میرزا کوچک خان ببرند و هر حکم که او درباره اش بنماید از جان و دل فرمانبردار است .
مجاهدین خواهش وی را قبول کردند و همینکه او با میرزا روبرو شد با عجز و انکسار و شرمندگی از وی امان طلبید و قول داد این جوانمردی را که در حقش مبذول خواهد گشت در آینده جبران کند و پیرامون این ماجراها نگردد.
میرزا که مردی رحیم و نرم دل و زود گذشت بود دستور داد او را به خانه یکی از مجاهدین (صالح) ببرند و نگه دارند تا شخصا بیاید و او را محاکمه کند و تاکید نمود به وی صدمه ای نرسانند لیکن مجاهدین به این دستور ترتیب اثر ندادند و مفاخر الملک با ضربه تیر موزر ((محمد حسن )) نام پاپروسی به خون غلطیدد و از پای در آمد . مهدی خان کرمانشاهی نیز سرنوشتی بهتر از مفاخر نیافت چون او نیز با ضربات چوب وچماق به هلاکت رسید . گفته می شد که قتل مفاخر به اشاره حاجی احمد کسمایی روی داده است چون محمد حسن خواهر زاده او بود و خواهر زاده بدون اجازه دایی جرات مبادرت به این کار را نداشت و در هر حال میرزا از این عملی که واقع شده بود آزرده خاطر گشت , که چرا درباره یک اسیر این طور رفتار شده است و شاید یکی از علل اختلافات بعدی میرزا و حاجی احمد از این مسئله ریشه گرفته باشد . رجب دهنده ای و داش دمیر هم کشته شدند , به اشجع الدوله که قلبا مایل به قبول این ماموریت نبود و در باطن از هواداران جنگلی ها محسوب می شد اما بیم از رنجش کنسول روس او را به قبول این ماموریت واداشت آسیبی وارد نیامد و فقط چند نفر از تفنگ چی هایش کشته شدند و خودش در سوم جمادی الثانی 1336 قمری در کسما به اجل طبیعی در گذشت و جنازه اش را حسب وصیتش به اسالم برده در آنجا دفن کردند . حاجی تقی کتک فراوان خورد و علت اینکه او را نکشتند نسبتی بود که با میرزا داشت .
میرزا کوچک خان بعد از این واقعه برای اسرا سخنرانی کرد و ماحصل گفته هایش این بود که ما همه برادریم و گرچه این انتظار را از برادرانمان نداشته ایم که به جنگ ما بیایند ولی کاری است که انجام یافته که گناهش به گردن ما نیست ; از این تاریخ هر کس مایل باشد می تواند با استغفار از گذشته در کنار ما قرار بگیرد و هر کس مایل نباشد آزاد است هر کجا که دلش می خواهد برود قصد ما آباد کردن کشور و گرفتن انتقام از وطن فروشان است .
عده ای از اسرا ماندند و گفتند ما میمانیم و در رکاب شما کشته می شویم و عده ای دیگر به رشت برگشتند و میرزا به همه خرجی داد و توصیه کرد که چشم و گوششان را باز کنند و آلت دست قرار نگیرند و بدین طریق اردو کشی مفاخر پایان پذیرفت .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر