آغاز عملیات (قسمت سوم)
اعلامیه مزبور می خواست بگوید که از پیشامد جنگ تقصیری به حکومت توجه ندارد و اگر خون هایی ریخته شده است گناه و مسئولیتش متوجه فرماندهان مغروری است که افراد تحت فرمانشان را بدون ضرورت نظامی به کام مرگ کشیده اند ; ولی البته مردم رشت و اهالی گیلان جز آنکه تماشاچی این صحنه و نظائرش باشند کار دیگری از دستشان بر نمی آمد و قضاوت له و علیه نیز برای آنان امکان نداشت چون به قرائن دریافته بودند که در خود دستگاه انقلاب جریانات نامساعدی وجود دارد که ممکن است به انفجار منتهی شود . گروه حزبی هر روز مردم را به میتینگ و سخنرانی دعوت می کردند و وعده فتح هندوستان می دادند . ضمن سخنرانی ها انتقاداتی نیز به عمل می آمد و به میرزا خرده گیری می شد که مثلا جواهرات بانک را چه کرده است و جواهرات مزبور اکنون کجا است . ( توضیح آنکه حزب کمونیست قفقاز مقداری جواهر از قبیل انگشتر و النگو و گردنبند و گوشواره و غیر آن به حکومت انقلابی ایران هدیه کرده بود که به عوض آنها مقداری برنج و توتون به باکو حمل شد . این جواهرات را ابوکف یکی از شاهزادگان تاتار به حکومت انقلابی تحویل داد که با بررسی عده ای از کارشناسان شهر در خانه امجد السلطنه ارزش آنها بین هفت تا هشت هزار تومان تعیین گردید و قرار شد پشتوانه نشر اسکناس بانکی باشد که حکومت خیال داشت تاسیس نماید) گفتگوی اینکه جواهرات مزبور کجا است در حقیقت بهانه ای بیش نبود و فقط سوء تفاهمات و جنگ سرد فیمابین را دامن می زد .
میرزا برآن شد که دوتن نماینده (محمد انشائی و مظفر زاده )را به باکو بفرستد تا با نریمان نریمانف صدر شورای جمهوری قفقاز ملاقات و او را در جریان عملیات حزب عدالت رشت بگذارند و ادامه روش عدالتیون را برای پیشرفت انقلاب مضر و خطرناک اعلام نمایند ; متاسفانه دم گرم نمایندگان میرزا و حتی پیام شخص نریمانف به آهن سرد اعضاء حزب اثری نکرد و با تکرار گفتارهای زننده بر وخامت اوضاع افزود و این اختلاف همچنان غلیظ تر شد تا آنکه به کودتا منتهی گشت و پرده ها بالا رفت و اسرار نهفته فاش گردید .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر